ولنتاین(92/11/26)+روز عشق کوچولو(92/12/3)
خاطرات عاشقانه من ونفسیم
بهترین لحظه های من زیر سایه عشق تو
درباره وبلاگ


♥بــِسْم ِاللهِ الرَّحْمن ِالرَّحیمْ♥ وَإِن یَكَادُ الَّذِینَ كَفَرُوا لَیُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْر وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِین ♥♥♥♥♥♥ به صندوقچه خاطرات من ونفسیم خوش اومدین همنفسم:مهندس عمران من:دانشجوی پیراپزشکی عمر عشقمون:از زمانی که من 14 ساله و نفسیم 16 ساله بود الانم بعد از گذشت 7سال هر روز عاشقانه تر بهم نگاه میکنیم خاطرات اینجا رو تقدیم میکنم به تنها عشق زندگیم اینستامون:_manonafasiim_



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 38
بازدید هفته : 155
بازدید ماه : 321
بازدید کل : 287727
تعداد مطالب : 162
تعداد نظرات : 1370
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
فافا

آخرین مطالب


 
شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, :: 23:20 :: نويسنده : فافا

سلام به سرور دلمو به دوستای خوب خودم مخصوصا دوستای خاموش گاهی روشنمشکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  اصلا دلم تنگ شده بود به اینجا یه وضعی اما خود دلم به اپ کردن نمیرفت حوصله اعصاب نداشتم که دلیلش رو تو پست بعد میگم که کلاً در جریان باشیدالانم که سرحالم چون عشقم رو بالاخره دیدم یعنی از دلتنگی دلی نمونده بود که بخواد تنگ بشه بگذریم یادم میوفته اَشکی میشمخوووووب از ولنتاین بگم دوست داشتم امسال با سالهای دیگه یه تفاوتی داشته باشه و نزدیک دوهفته در سر دنبال کارای خاص میگشتم که تصویب شد امسال تا اونجایی که میشه تمام کارها دست ساز خودم باشه بعد از تهیه کردن وسایل موردنظر شروع کردم به درست کردن کارت تبریک و...که عکسا رو با کمی توضیح براتون میزارم ادامه مطلب ببینیدهمین جا بگم که دوست دارم بدون رمز بزارم اما خوب نمیشه دیگه امیدوارم خواننده های خاموش عزیز درک کننولنتاین جمعه بود من و عشقمم قرارمون شنبه بود از صبح روز جمعه تا شب من مشغول کارام بودم چشماتون رو ببندید و یه عدد فافا رو تصور کنید که بین کلی مقوای رنگی رنگی شیشه شکلات چسب نشسته و یک چشمش به ساعت و دو دستش به قیچی مقوا کاغذکارام افتاد دقیقه نود و با برنامه ریزیم جور درنیومد چون فکر میکردم سرعت دستام خیلی زیادتر از این حرفا باشهصبح شنبه ساعت شش و نیم هفت بود بیدار شدم بقیه کارا رو انجام دادم و مامانی هم در بعضی از قسمت ها به کمک و همکاری شتافتچون میخواستم دست ساز باشه فکر کردم که یه خوراکی درست کنم که همسری دوست داشته باشه اول درست کردن شکلات به ذهنم رسید که فکر کردم احتمال اینکه یه وقت خراب بشه بسیار است باز فکر کردم و نون خرمایی به ذهنم رسید که همسری هم خیلی دوست داره برای بار اول بود نون خرمایی درست کردم تو ظرفی که از قبل تزیین کرده بودم گذاشتم اول به نفسی گفتم ده بیاد اما دیدم یه کمی از کارام مونده نون خرمایی هم هنوز کامل نپخته گفتم یازده بیادخلاصه بعد از اینکه یه دستم داخل ارد نون خرمایی یه دست دیگم داخل چسب چوب بود کاراررو به زور تموم کردم زودی رفتم حموم جینگیلاسیون انجام دادم با یه ساک خوجل موجل بدیو بدیو رفتم پیش عشقمنفسی منُ از دور دید مثل همیشه از ماشین پیاده شد اومد سمتم منم دیدم داره میاد دور زدم از اونور رفتم که مثلا من شما رو نمیشناسمایشونم زود رفت سمت صندلی من وایساد جلوی در گفت تا بوسم نکنی نمیرم گفتم برو نزدیک خونمونه یکی میبینهتا برسیم پارک همیشگیمون من نفسی رو کچل کردم انقدر گفتم نگا نکن داخل ساک ولنتاینُ اما خودم یواشکی دستمو انداختم پشت صندلیم که کادوی نفسی اونجا بود ببینم چه خبره که مُچمو گرفت19482_eva.gif

رسیدیم پارک گفتم پیاده بشیم نفسیم گفت نه همینجا خوبه بد بهم نگاه کردیم دقیقا لبخند جفتمون بهم اینجوری بود من گفتم اول شما بفرما همسری هم گفت نه اول شما کلی سر وصدا کردیم سر این موضوع که اول کی هدیه رو بده همسری به زور متوسل شد اخر گفت بیا سنگ کاغذ قیچی هر کی باخت اون اول کادوشو میدهکاملا استرس رو در چشمای همسری میدیدم اولین بار من بردم ایشون سنگ اورد من کاغذ بد زد زیرش گفت نه قبول نیست سه بار باید بازی کنیماخر دو به سه بردم نفس خان بالاخره قبول کرد کادو رو اول بده اما از اونجایی که من خیلی باگذشتم گفتم اشکالی نداره همزمان کادوهامونو باز کنیم هرکدوم مشغول باز کردن شکلات کارت تبریک دیدن جینگولیامون بودیم تو راه بودیم همسری هی میگفت از صبح هی نگاه میکنم احساس میکنم یه چیزی رو جا انداختم نگرفتم موقع دیدن جینگولیا وقتی نفسی شمع منُ از ساک دراورد گفت ای بابا دیدی گفتم یه چیزی یادم رفته شمع نگرفتمدر حین دیدن جینگولیا به نفسی توضیح میدادم که این داخلش چیه میگفتم با دقت نگاه کنااااا خیلی زحمت کشیدمهمسری هم میگفت بعله بعله دستتون درد نکنه رسید به یه ظرف کوچولو گفت این چرا داغِ در ظرف باز کرد و با نون خرمایی ها مواجه شد زود یکی رو خورد کلی تعریف کرد من میخواستم بردارم نذاشت گفت مال منِ نمیدم منم از تو کیفم نون خرمایی دراوردم خوردم چون داخل ظرف کم جا میشد بقیه رو ریختم توی کیسه فریزر همسری با خودش ببره منم شکلاتم رو قایم کردم گفتم منم بهت از اینا نمیدم همسری هم که مشغول خوردن پاستیل بود گفت منم از اینا بهت نمیدم میخواستم یواشکی یکی بردارم نذاشت دستمُ فشار دادمن وهمسری که اصلا حواسمون به اطراف نبود شده بودیم دوتا بچه ی شش ساله سر به سر هم میذاشتیم اون یکی هی میخواست از خوراکی اون یکی کِش برهاگه یکی ما رو میدید چه فکری میکردکارت تبریک نفسی رو همون اول باز کردم بخونم تاریخ رو دیدم کلی خندیدم پسرم زده بود 92/12/26 گفتم ای بابا بدو بریم خونه کارام مونده سه روز دیگه عید میشه

عشقم گفت کادوها رو اخر باز کنیم خلاصه بعد از کلی شیطونی سروصدا دل سوزوندن همدیگه سر شکلات پاستیل اول همسری کادوش رو باز کرد که یه شلوار جین بود بعد به من گفت چشمت رو ببند منم بستم دستبند رو انداخت به دستم با چشمای بسته دست کشیدم روش حس کردم چقدر اشناس به خودم گفتم وای چقدر سنگین بعد همسری گفت حالا چشمت رو باز کن منم هیجان زده چشمام رو باز کردم دیدم اینکه دسبند نفسی خان هستش که ولنتاین سه سال پیش هدیه دادم بهش همسری هم با دیدن قیافه ماسیده شده بنده هی میخندیدبعد از اینکه خنده هاشون تموم شدیه جعبه قرمز مخملی خوجل بهم دادبعدم دسبندم رو که خیلی به انگشترم میاد انداخت دستمهدیه دادن نگاه کردن جینگولیا کادوی من و نفسم چهل دقیقه طول کشید یدفعه به ساعت ماشین نگاه کردم گفتم وااای ما فقط چهل دقیقه جیغ و داد شلوغ کاری کردیم تازه یه جورایی از قبل از کادوهای هم تقریبا خبر داشتیم وگرنه معلوم نبود این سروصدا شوخی خنده ها تا کی طول بکشه از اونجایی که حدودی رفته بودم شلوار برای همسری انتخاب کرده بودم گفتم بره یه جا بپوشه ببینه اندازس یا نه که اندازه بود یه کمی میگفت تنگِ منم زنگ زدم به مغازه هماهنگ کردم رفتیم فروشنده گفت از این مدل یه سایز بیشتر رو نداریم تموم کردیم اما مدلای دیگه داریم هرچی من به نفسیم مدل پیشنهاد دادم ببینه گفت نه اصلا همین که تو انتخاب کردی خوبه بریم یهو فروشنده گفت اقا خیلی لایک داری شنیده بودم میگن هرچی عشقم بپسنده خوبه اما تا حالا به چشم ندیده بودمخلاصه با همون شلوار فافاپسند برگشتیم519213_800179.gifبعد از اینکه عشقم من رسوند بابای کردیم رفت رسید خونه اس داد گفت الان پاستیل شکلات رو میبینم بهت ندادم ناراحتم نمیتونم بخورم نگه میدارم سری بعد باهم بخوریم هرچی هم من گفتم به شوخی بود بخور منم چندتا دادی تو ماشین خوردم قبول نکرد یکی از هدیه های همسری گلی بود که کلی از ادکلن همیشگی خودش رو بهش زده بود تا چند روز بوی عشقم تو اتاقم میومد من دلم میگرفت که بوش هست اما خودش نه

مامان جون(مادربزرگ نفسیم)عازم مکه بودن مامان2 هم اش پشت پا پخته بود همون روز پخت اش همسری میخواست اش رو بیاره که من به دلایل امنیتیگفتم نه عزیزم ممنون همین که به فکرم بودین کافیه از مامان2 هم تشکر کن اما همسری آش رو فریز کرد دو روز بعد اورد گفت باید عشقم از این اش بخوره اومد اما بازهم به دلایل امنیتی نتونستم برم پایین ببینمش فقط در ورودی رو زدم آش رو گذاشت رو پله ها و رفت منم بدیو بدیو رفتم پشت پنجره اتاقم پنجره رو باز کردم زنگ زد باهم حرفیدیم هی دستم رو تکون میدادم چون پنجره تور داشت منُ نمیدید اما زبونم رو دراوردم گفتم زبونمو نگا نمیدونم چه جوری زبونم رو دیدخداحافظی کردیم همسری میخواست بره درحال دور زدن بود نزدیک پنجره من شد سرش رو خم کرد منُ ببینه همون لحظه یه ماشینی اومد نزدیک بود تصادف کنن همسری که کلا حواسش نبود منم ماشین خیلی نزدیک شد تازه دیدمش اما کاری نمیتونستم کنم از دور خداروشکر به خیر گذشتزنگ زدم به پسلی میگم حواست کجا بود باز نزدیک بود تصادف کنیمیخنده میگه داشتم خانومم رو دید میزدم چیه مگه

عشقنامه:هنوزم بعد از گذشتن ولنتاین هروقت به عکسی که از جینگیلیای ولنتاین برای من گرفتی نگاه میکنم دلم ضعف میره که با اون قد و هیکل مردونت رفتی دنبال این جینگولیا گشتی برای خانومت مرسی عشق من که الان وقتی گفتم دارم پست میزارم با اینکه خوابت میومد صبر کردی تا تموم بشه تا مثل همیشه اولین خواننده پست جدید باشی قربون قدوبالای خواننده اولم بشم


ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

نظرات شما عزیزان:

یه دوست
ساعت21:47---30 تير 1393

فافا جون مرسیییییییییی که رمزو برداشتی که کادوهای قشنگتونو ببینم
ایشالا عکس کادوهای عروسیتو بذاری تو صندوقچه
عشقتون همیشگی باشه و هرروزم بیشتر بشه
یه عالمه بوس برای دوست خوبم

دوست خوبم:خواهش عزیزم ایشالا ایشالاخندههروقت احساس کردی دوست داری ادامه مطلب ببینی بگو رمزش رو بردارم فط به خاطر تو:)



یه دوست
ساعت14:00---30 تير 1393

فافا جون رمزشو برنداشتیا آخه دلت میاد با احساسات یه دختر کوچولو بازی کنی


شوخی کردم،اگه وقت کردی لطفا رمزشو بردار عزیزم

دوست خوبم:وای بوخودا یادم رفت الان برمیدارم بدیو برو ببین



یه دوست
ساعت16:33---29 تير 1393

مرسی عزیزم،اگه زحمتی نیست بردار رمزشو پس

دوست خوبم:باووووووووووووشه:))



یه دوست
ساعت14:15---29 تير 1393

فافا جون سلام، 2 روز خاطره هاتو نخوندم دلم تنگ شده واست
چه ولنتاین باحالی داشتین،من که از خوندنش خیلی لذت بردم
ایشالا همیشه بهتون خوش بگذره

دوست خوبم:سلام عزیزم خوبی خانومبوسهوای فدا مدای دلتبوسهاگه ادامه مطلب رمز داره بگو بردارم عکس ها رو ببینی



سولماز
ساعت15:31---22 فروردين 1393

سلام مجدد آره عزيزم ب همسريم معرفي كردم تا بياد بخوونه.البته الان باهاش قهريدم.آخه قراربود امروز همديگه رو ببينيم بعد با دوستاش رفته بيرون.خيلي بده ب بد بد
پاسخ:سلام دوبارهلبخندای بابا اشتی کنید قهر کار شیطان استبی تقصیر

چرا تو مطالب جدیدم کامنت نمیزاری سولماز جونآرام



سولماز
ساعت11:24---22 فروردين 1393

سلاااااام اميدوارم خوب باشي فافاجون.چرا اسم خودت و همسريت و ننوشتي??/خاطراتتون بي نظيره. راستي ب همسريت بگو كامنت بذاره و نظرش و بگه. منم از اينجا به همسري خودم ميگم دوسش دارم و عاشقشم.
پاسخ:سلام سولماز جون خوش اومدی به صندوقچه ما نوشتم دیگه من فافا هستم همسری هم نفسیم:) ممنون عزیزم

راستی مگه همسریت هم اینجا میاد که از اینجا ابراز عشق کردی:)



ملیح
ساعت0:37---1 فروردين 1393
منم رمز
پاسخ:یعنی اولین کامنتی که سال 93 گذاشتم رمز برای تو بود:)


سالی
ساعت20:18---21 اسفند 1392
وای عزیزم عجب کادوهای دست ساز خوشکلی... چه زحمتی کشیده بودی ...

سلیقه همریت هم خوبه با توجه به اینکه آقایون زیاد اهلش نیستن

مبارکه فافا جوون .

عشقتون جاودان
پاسخ:الان تو فکرت بودم چه حلال زاده ای:-* مرسی عزیزم نه بابا کی گفته اهلش نیستن به خودمُ خودت نگاه کن متوجه سلیقه همسریامون میشی که تو سلیقه تک هستن بعلــــــــــــــــــــــه:)


فرشته
ساعت19:30---21 اسفند 1392
سلام عزیزم من خیلی وقته وبت رو میخونم هر روزم بهت سر میزنم ولی وقت نمیکردم روشن بشم همیشه خاموش بودم هی میخاستم روشن شم ولی نمیشد ایشالا خوشبخت شین راستی به منم رمز میدی عایا؟
پاسخ:سلام فرشته خاموش خوش اومدی عزیزم فرشته جون دوست دارم رمز رو برات بفرستم عزیزم اما اولین بارِ کامنت میزاری امیدوارم ناراحت نشی:-*

ماه بانو
ساعت12:29---21 اسفند 1392
آب قند لدفا فشارم افتاد دختر چی همه نوشته بودی
پاسخ:اخی عزیزم:) من بیشتر برای خودمون خاطره ها رو ثبت میکنم ماه بانو جونی حالا اگه دوستام میخونن لطف دارن من توقعی از کسی ندارم


ميشا
ساعت10:09---20 اسفند 1392
به به چه خانوم باسليقه اي خيلي كادوهات عالي و زيبا بودن دست آقاي همسر هم دردر نكنه بسيار عالي و زيبا

انشالله سالهاي سال در منار هم به خوبي و خوشي و با كادوهاي فراوان زندگي كنيد...
پاسخ:مرسی میشای مهربون:-* اصلا من میخوام برنامه ریزی کنم فقط با کادوهای فراوان زندگی کنم:)


خانوم گل
ساعت9:08---20 اسفند 1392
سلام به فافایه با سلیقه خودمون

کادوهاتوخیلی قشنگ تزیین کردی عزیزم

4تا روز عشق رو باهم بودین؟!!انشالله بقیه عمرتون هم تو این روز درکنار هم باشین عزیزم
پاسخ:به به سلام مامان گل عزیز خوبی پرنسس خانوم خوبه؟ ممنون عزیزم از ارزوی قشنگت:-*


دریا
ساعت0:52---20 اسفند 1392
فقط به خاطر تو اومدمااااا

وااااااااای چه کار دستی هایییییییییییییی عالییییی بوووووووووود دستت درد نکنه کدی بانوووووو

اقاییتم دستش درد نکنه سنگ تموم کذاشته هاااا

من از اون گلت برا اقایی تولد پارسال با شلوارش خریده بودم خیلی با حالههههه از همه شکلاتاتم واسش خریده بود ظرف قلبو ابنباتااااااااااات ههههه پز نده

اما اقایی هم نخورده روش یه جوری شدهههههههههه



پاستیلم که تقلیییییییییییییید؟

شوخی کردم عشقم همشون مبارکت باشه

دست گلتم برا زحمتات درد نکنههههههه
پاسخ:مگه قرارِ بخاطر کسی دیگه ای بیای:) کلاً میدونم دستمون خیلی درد نکنه الان دقیقاً من از کجا تقلید کردم خودم خبر ندارم:)) اصلا انقدر تشکر کردی معذب شدم تولدت کی هستش کادو بیارم:)


آزی
ساعت23:35---19 اسفند 1392
سلام فافا جونم.خوبی؟؟معلومه ولنتاین با مزه ای داشتین ایشالا هر روز خاطرات با هم بودنتون زیباتر شه

فافا جون شما ازدواج کردین یا فعلا دوستین؟؟
پاسخ:سلام ازی جون خوبم:-* نه عزیزم دوستیم


غزل
ساعت21:25---19 اسفند 1392
چه سليقه اييييييي

چقده بيكار بودي حوصله دارياااا

خب اينجور عشق دو نفره ارزششو داره ميدونم فافا جون

ايشالا خريداي عروسيتو بذاري ببينيم

ايشالا هميشه تو زندگيت بوي عشق و محبت پيچيده باشه و سرشار از شادي و خوشحالي كنار همسريت باشي
پاسخ:الان تعریف کردی مثلا مرسی غزل جون ایشالا شما هم همیشه شاد و سلامت باشی


هیلا
ساعت19:01---19 اسفند 1392
ااااااااا دوست هستین باهم؟؟؟؟ میگفتی هسمری من فکر میکردم ازدواج کردی دوستم
پاسخ:ااااااا هیلا چه زود اومدی متعجبمان کردی:) همسری خودمه دیگه اول اخر الان غیررسمی دراینده رسمی:)


مریم
ساعت12:09---19 اسفند 1392
سلام عزیزم

مثا همیشه لذت بخش بود

عاشقونه هات ابدی عزیزم

تند تند پست بذار فافا جونم
پاسخ:سلام مریمی باوفا:-* ممنون عزیزم باشه مریم جون سعی میکنم رمزم به ایمیلت میفرستم


همسری
ساعت23:29---18 اسفند 1392
سلام جیگری من

همسری قربون دستات بشه که انقدر زحمت کشیدی به خاطر همه چی ممنون گلم

دستبند رو کم نوشتی که سرت کلاه گذاشتماااااااااااا

من قربون تو برم جیگرم

دوست دارم بیشتر از همه ی وجودم زندگیم
پاسخ:سلام جیگمل من:-*** خدا نکنه قابل شما رو زحمتام نداشت:))) نخیرم زیاد نوشتم نخند قهر میکنمااا:( حالا شما ای مخاطب خاص بیا هی کامنت بزار دوست دارم من که شما رو خیلی بیشتر از اون اندازه ای که شما من دوست داری دوست دارم بعدم من میخوام درسم رو ادامه بدم:)))))


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: